به دروغ نمودن. نشان دادن ناحقی بجای حق. ارائۀ باطلی بجای صوابی. چنان نشان دادن در حالیکه چنان نیست. (یادداشت مرحوم دهخدا) : تخادع، خود را فریب خورده وانمود کردن و فریب نخوردن. (منتهی الارب)
به دروغ نمودن. نشان دادن ناحقی بجای حق. ارائۀ باطلی بجای صوابی. چنان نشان دادن در حالیکه چنان نیست. (یادداشت مرحوم دهخدا) : تخادع، خود را فریب خورده وانمود کردن و فریب نخوردن. (منتهی الارب)
اثر کردن. (یادداشت مؤلف). به نظر آمدن: روزه به من نمود نمی کند. آن چند لحظه به قدر یک سال برای من نمود کرد. (یادداشت مؤلف) ، جلوه کردن. جلب توجه کردن. در نظر دیگران آمدن: اگر شمابخواهید در تهران نمودی کنید و جلالت قدر شما را مردم بفهمند. (دیوان صفی علیشاه از فرهنگ فارسی معین)
اثر کردن. (یادداشت مؤلف). به نظر آمدن: روزه به من نمود نمی کند. آن چند لحظه به قدر یک سال برای من نمود کرد. (یادداشت مؤلف) ، جلوه کردن. جلب توجه کردن. در نظر دیگران آمدن: اگر شمابخواهید در تهران نمودی کنید و جلالت قدر شما را مردم بفهمند. (دیوان صفی علیشاه از فرهنگ فارسی معین)